ناتوانی در سازماندهی
مدیریت کارآمد مستلزم سازمان دادن به امور و احاطه داشتن بر آنهاست. هیچ مدیری آنقدرها گرفتار نیست که به وظایف مدیریت خود عمل نکند کسی که در مقام مدیریت اذعان میکند که تحت تاثیر شرایط نمیتواند در برنامههای خود تجدیدنظر کند، نداشتن کارآیی خود را اذعان کرده است. مدیر موفق باید بر جزییات مرتبط با وظیفهاش احاطه داشته باشد. و البته معنای این حرف این است که او باید جزییات کار خود را به افراد لایق و کاردان بسپارد.
ترس از رقابت پیروان
مدیری که از پیروان خود میترسد که جای او را بگیرند دیر یا زود به این مصیبت گرفتار میشود. مدیر توانا اشخاص را پرورش میدهد که بتواند به اراده خود هر بخش از کارش را به آنها واگذار کند. تنها اینگونه است که یک مدیر میتواند کار خود را تکثیر کند و به جنبههای مختلف امور توجه نماید. یک مدیر مؤثر و کارآمد میتواند به کمک دانش شغلی و خاصیت مغناطیسی شخصیت خود کارآیی دیگران را افزایش داده، آنها را به ارائه خدمات بهتر تشویق کند.
خودخواهی
مدیری که همهی موفقیتهای پیروان را بهپایخود مینویسد مطمئناً دیگران را دلخور میکند. مدیر واقعی هرگز چنین ادعایی ندارد. مدیر بزرگ کسی است که همهی موفقیتها را به همکاران خود نسبت میدهد زیرا به خوبی میداند که اغلب اشخاص صرفنظر از دریافت دستمزد به شناخت و اعتبار خود علاقهمند هستند.
فقدان صمیمیت
مدیری که نسبت به سازمان، همکاران زیردست و بالادست خود صمیمی نیست نمیتواند مدت طولانی به کار مدیریت ادامه دهد. نداشتن وفاداری و صمیمیت انسان را تا حد ذرات خاک تنزیل مقام میدهد و او را به موقعیتی که زیبنده او است تنزل میدهد. فقدان وفاداری یکی از علل مهم شکست و ناکامی در بسیاری از اشخاص است.
تأکید بر اختیار و اقتدار
مدیر کارآمد همکارانش را تشویق میکند. مدیر موفق هرگز در دل همکاران خود ترس و هراس نمیکارد. مدیری که سعی دارد همکارانش را با مقام و اقتدارش تحت نفوذ قرار دهد، در شمار کسانی است که به مدیریت توام با زور علاقهمند هستند. مدیر واقعی جز با عمل و رفتار خود نمیتواند مدیریت خود را به دیگران ثابت کند. مدیر خوب کسی است که نسبت به همکاران خود همدردی میکند، آنها را درک و شرط انصاف را رعایت میکند.